سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق یعنی یاء و سین !!
 
لینک دوستان

دراز کشیده ام روی تخت... طاق باز...

 آسمان من همین سقف سفید اتاقم است

و خورشیدم هم همین لامپ چند صد وات دوست داشتنی مان است...

دستانم را ازدو طرف دراز کرده ام ... 

در اتاق را قفل کرده ام تا مبادا کسی بی هوا ، هوایم را بر هم زند....

دارم فکر می کنم به چیزهائی که باید فراموششان کنم...

سنگینی همین احمقانه هایم است که مسیر زندگی را تنگ کرده است!

انگار زندگی ام تکراری شده و همیشه حول یک مدار می چرخد...

یک مدار ثابت و همیشگی... یک سیاره ناشناخته ...

که هرچه می چرخد جاذبه اش کمتر می شود... و به طور فرساینده ای از آن دووور می شود!

دووووووورررر.....

از تمام تعلقاتی که شاید تا همین چند هفته پیش عزیز ترین بودند...

به اتاقم می اندیشم که تمام هستی ام را همینجا مدفون کرده ام...

این اتاق احتمالاً جزء آن چیز هائی است که قیامت بر علیه من شهادت می دهند...

مثلاً صندوقچه ی کوچکم به زبان می آید که : یک عمر یک مشت باطل را در من قایم کرد و شب ها با آنها خودسوزی می کرد...

یا مثلا بالشم مرا متهم خواهد کرد به جنون ! که نصفه شب وقتی از خواب می پرید تا صبح روی من را شوره زار می کرد...

این اتاق و تمام تعلقاتش خلوتگاه دلنشین من است!

اتاقی که اینورش یکپارچه نور است و آنورش تاریکی موووج میزند...

این روزها حال و هوایم خیلی عوض شده...

این روزها اگر کسی حتی اگر به من تعهد محضری هم بدهد اعتماد نمی کنم...

این روزها اگر کسی برایم گریه کند و خودش را دار بزند هم باور نمی کنم...

این روزها نفرت ام پر رنگ تر شده و خاطرات موج می شود روی لبخندم...

این روزها کسی را به سادگی نمی بخشم..

این روزها دل و دماغ ندارم...

این روزها حالم به هم می خورد از شاعرانه های کلاغ سیاه سیم های خاردار دور اتاقم!

این روزها....

دلم یک جزیره ی متروکه می خواهد و یک خیال آرام! تا بروم توی آن جزیره و کسی نه بتواند سراغم را بگیرد

نه بتوانم سراغی بگیرم...

یک جزیره ی متروکه ، بدون هیچ قایقی... بدون هیچ عابری...

آنقدر آنجا در خلسه بمانم تا دلم آرام بگیرد...

تا از هیاهوی این مردم پر فریب و وهم دور بمانم....

تا بعد از بازگشت از آن، با خودم

با زندگی ام

با دو رنگی های اطرافیانم

با وعده ها و دروغ هایشان

با احساسات نابود شده ام

با بی قراری هایم

با تمام فرو خورده هایم

کنار آمده باشم....

 

بعد التحریر:

+زندگی ام از مدار خارج می شود. دیگر تکراری نخواهد بود... همه جا تاریک است!

+اگر همچن جزیره ای سراغ داشتین بم پیغام بدین!

+ من افسرده نیستم! فقط به قول دوستی کاسه صبرم لبریز که هیچ... ریخته و همینجوری دارد پیش می رود...

+یا علی

 

 


[ سه شنبه 92/10/10 ] [ 11:21 عصر ] [ سجده ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 15
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 62439